شنیده بودم که چنار خاصیت خودسوزی دارد. وقتیکه کهنسال و فرتوت میشود از درون آتش میگیرد و عمرش به پایان میرسید. اما هیچوقت به ارتباط بین اسم مسجد قدیمی سوخته چنار با این داستان فکر نکرده بودم. بیست و سومین برنامه قزوینگردی انجمن فرهنگی ـ تاریخی عالیقاپو اما به معرفی و بازدید از مسجد سوخته چنار و خانه تاریخی زرآبادیها اختصاص داشت. محل قرار هم مقابل همان مسجد سوخته چنار معروف بود که برای پیدا کردن دلیل نامگذاریاش به برنامه رفته بودم. از وقتی یادم میآید این مسجد که از مساجد تاریخی شهر قزوین است و در خیابان نادری جنوبی واقعشده، در بین اهالی محترم و مقدس بوده، چراکه معتقدند امام رضا(ع) در سفرش به قزوین به این مسجد پا گذاشته است. بعد از حضور همه علاقهمندان، از دربی از مسجد که به سمت خیابان باز میشود؛ وارد مسجد شدیم و از بین ستونهای بزرگ و طاقهای هلالی شکل بین ستونها، گذشتیم و در انتهای ضلع شرقی مسجد که قسمت زنانه مسجد به حساب میآمد و با پردهای از قسمت مردانه جدا میشد؛ نشستیم
در کتاب «مینودر» تالیف محمدعلی گلریز که در باره تاریخ و جغرافیای قزوین نگاشته شده و تدوین آن نیز سالها به طول انجامیده است؛ درباره این مسجد تاریخی اینطور خوانده بودم که: «این مسجد در محله درب کوشک واقعشده است و متصل است به آرامگاه یکی از محدثین نامی قزوین موسوم به داود بن سلیمان غازی که بنا به ذکر صاحب تدوین و حمداله مستوفی، امام رضا(ع) هنگام ورود به قزوین به خانه او واردشده است. این داود بن سلیمان غازی همان است که او را از یاران مورد اعتماد امام (ع) دانستهاند. و راوی صحیفه الرضاست.» آقای اکبری کلیددار مسجد سوخته چنار درب مسجد را برای ما باز کرد و ساعتی را همراه با علاقهمندان گذراند. او نیز صاحب این مسجد را داود بن سلیمان غازی، عارف بزرگ قزوینی میداند و میگوید که به روایتی امام رضا(ع) سه روز میهمان ایشان بوده است. او میگوید گفتهشده که امامزاده حسین(ع) را نیز ابتدا در محل همین مسجد فوت کردهاند و سپس پیکر مطهرشان به آن آرامگاه که آن زمان در حاشیه شهر بوده، منتقلشده است. طرحهای توسعهای هر نام و نشانی را از بین میبرند در قسمت دیگری در «مینودر» در باب موقعیت مسجد سوخته چنار چنین نوشته شده است: «مسجد مزبور در ابتدای کوچه بنبستی واقع شده که به آرامگاه داود بن سلیمان غازی متصل است.» کوچه مجاور مسجد که قزوینیها آن را کوچه زرآبادی میدانند همانطور که در مینودر آمده است همچنان هم کوچه بنبستی ست. ولی در قسمت بیرونی مسجد هیچ نشانی از آرامگاهی که سرهنگ گلریز به آن اشارهکرده است؛ ندیدم. محمدعلی حضرتیها، مدیرکل میراث فرهنگی استان که به عنوان استاد راهنما بیست و سومین برنامه قزوینگردی را همراهی میکند؛ در خصوص نامعلوم بودن جای این آرامگاه میگوید: «متاسفانه در طرحهای توسعهای آن چیزی که زودتر از همه آسیب میبیند؛ بخش تاریخی و نشانههای هویتبخش شهر است. همین آرامگاه داوود بن سلیمان هم در جریان توسعه این مسجد محو شد. تا پیش از این طرح توسعه اما سنگقبر داشت و شناختهشده بود؛ ولی متاسفانه در طرح گسترش مسجد از بین رفت و دیگر نشانی از آن نیست. وی تاکید میکند: هرچند بانیان توسعه نیت خیر داشتند؛ اما توجه نکردند که حفظ بقایا چقدر اهمیت دارد.» اکبری، کلیددار مسجد ستونی را در قسمت زنانه مسجد نشان میدهد و میگوید: مزار شریف داود بن سلیمان غازی در مقابل همین ستون بوده است که در طرح توسعه مسجد که خاکبرداری به عمق 5 تا 6 متر صورت گرفت؛ استخوانهای بهجامانده از پیکر او را جابهجا کردند و در اطراف حرم مطهر شاهزاده حسین(ع) دفن کردند. هر چند در مقابل همان ستونی که مزار داود بن سلیمان قرار داشته، در روی دیوار ضلع شرقی بخش بانوان مسجد، یک سنگ قبر از جنس مرمر به سبک سنگقبرهای قدیمی که پر از آیات و نوشتههایی هستند به چشم میخورد. که به گفته کلیددار این مسجد این سنگ متعلق به همان مقبره بوده است. این طور به نظر میآید که پس از طرح توسعه مسجد و از بین رفتن این مزار، اینگونه سعی شده است تا با کار گذاشتن این سنگ در دیوار مسجد در حفظ آن مقبره هرچند با نمادی ساده بکوشند. یکی از اعضای گروه به کلیددار مسجد پیشنهاد میدهد که گاوصندوق بزرگ را از مقابل آن سنگ مزار بردارند تا بهتر دیده شود. و نمازگزاران هم این نشان را ببینند. هرچند سرهنگ گلریز در پاورقی کتاب مینودر به این نکته اشارهکرده است که؛ «مشخص نیست مقبره مذکور متعلق به داود بن سلیمان غازی ست یا شیخ علک (علیک) و نمیدانیم مزار آنها مجاور هم بوده یا باهم فاصله داشته است.» چنار سوخته مسجد همانگونه که در مینودر آمده است: «در برابر آرامگاه درخت چنار بسیار کهنی ست که میان آن خالیشده و به سوخته چنار معروف است. مردم این چنار را تبرک میدانند. کهنه(پارچه) بسیاری به آن بستهاند. ولی نام صاحب مقبره را نمیدانند بر طبق نشانههایی که امام رافعی در تدوین ذکر میکند مزار شیخ علک قزوینی صاحب کرامات نیز باید در این نقطه باشد. اما در زمان ما از این مقبره بهعنوان مقبره داود بن سلیمان نامبرده میشود و دیگر حتی به تردید هم اسمی از شیخ علک برده نمیشود.» حضرتیها در مورد نام این مسجد میافزاید: «آن چنار سوخته هم که مقابل این مسجد قرار داشته، از چنارهای کهنسالی بوده که قدمت بسیاری داشته است. و همانطور که میدانید چنار خاصیت خودسوزی دارد. وقتیکه کهنسال میشود این اتفاق برایش میافتد و چون این چنار را مردم قزوین نظرکرده سفر امام رضا (ع) میدانستند؛ بهعنوان یک چنار مقدس بهحساب میآوردند. که آن هم در طرح تعریض گذر از بین رفت و چون این مسجد در جوار آن چنار بود، این مسجد را به نام سوخته چنار شناختند.» گلریز اما در کتابش اشارهکرده است که این مسجد حیاط ندارد و هیچگونه تکلفات صنعتی در آن دیده نمیشود. بیرون مسجد مهتابی مانندی ست که با کف کوچه مساوی ست. اکبری نیز اشاره کرد که مسجد اصلی فقط سهدهنه حجره بیشتر نبوده؛ درحالیکه میبینیم مسجد فعلی مسجد بزرگی ست که دارای انواع امکانات هم هست؛ هرچند بدون آن مهتابی! قبرستانی در مجاورت مسجد مدیرکل میراث فرهنگی استان در مورد تاریخچه این مسجد تصریح میکند: «از گذشتههای بسیار دور مسجد سوخته چنار جزو مساجد مقدس به شمار میآمده است؛ به این خاطر که گفتهشده اینجا قدمگاه امام رضا ست و آرامگاه داوود بن سلیمان نیز در اینجا بوده است.» حضرتیها اضافه میکند: در سال 61 که میخواستند قسمت جنوبی مسجد را توسعه بدهند؛ به قبوری برخوردند که بهصورت امانی در این محل قرار دادهشده بودند. ازجمله این قبور امانی، یک پیرمرد بود که تسبیح در دستش بود و در کمال تعجب تمام بدنش سالم بود. او را روی سکویی در دیوار نشانده بودند و گذاشته بودند به امانت که بعدها اگر راه باز شد برای تدفین در عتبات ببرند. که آن جسد و یک سری اجساد دیگر نشان میداد اینجا در کنار مسجد گورستان هم بوده است.» در پاورقی مینودر نیز در این مورد میخوانیم: درهرصورت این نقطه [محلی که به نظر گلریز معلوم نیست آرامگاه داود بن غازی ست یا شیخ علک قزوینی] ظاهرا دنباله قبرستان آن محله بوده که تا نزدیکی بازارچه آقا کبیر از جنوب و از مشرق تا خیابان فردوسی کنونی امتداد داشته است. و مقابر بسیاری از بزرگان در این محدوده بوده است که اینک [زمان چاپ کتاب در سال 1337] تمامی آنها از میان رفته است. قسمتی از قبرستان را تبدیل به بیمارستان نمودهاند و قسمتهایی نیز مبدل به خانههای مسکونی شده است.» از سوخته چنار بیرون میآییم و وارد کوچه کنار مسجد میشویم. به ضلع جنوبی ساختمان مسجد نگاه میکنم که قبلا مهتابی یا بالکنی بوده که در «مینودر» هم به آن اشاره شده است. ولی حالا فقط دیواری آنجا قرار دارد. در واقع مسجد سوخته چنار قدیمی، مسجدی بوده در میان یک قبرستان که یک بالکن [محوطه دارای سکوی بلند] یا به قول سرهنگ گلریز «مهتابی» داشته است. اما سوخته چنار فعلی تنها یک ساختمان است بدون حیاط یا بالکن یا بدون محوطه بازی در اطرافش. به بناها و ساختمانهای قدیمی فکر میکنم. آنچه به نظر ما فضای پِرت محسوب میشده، اما درواقع فضایی بوده جهت آماده شدن برای ورود به فضای اصلی. مثل تمام بقاع متبرکه که پیشخوانی دارند. مثل تمام منازلی که تا رسیدن به سرای اصلی یا اتاق خاص مهمانخانه باید چند مسیر و پیشخوانی را طی کرد. در معماری سنتی آداب ورود رعایت میشده است. نه اینطور که درب اصلی خانه به روی آشپزخانه یا میهمانخانه باز شود. خانه زرآبادی، خانه علم و تاریخ درب اولین منزل مسکونی در کوچهای که در ضلع جنوبی مسجد سوخته چنار واقع است؛ منزل خاندان زرآبادی ست. منزلی قدیمی که باوجود تغییراتی که در طی سالها آن ایجادشده، اما هنوز هم میشود معماری سنتی را که مبتنی بر آداب خاص نیاکان ماست؛ در آن دید. از درب کوچکی وارد راهروی بلندی میشویم. یک اتاق بزرگ در سمت چپ قرار دارد. که از حریم خانه جداست و احتمالا برای میهمانان غریبهتر در نظر گرفتهشده است. حضرتیها میگوید: در همین اتاق و نزد آیتا... حاج سید جلیل آقا زرآبادی سالیان طولانی جلسات حافظخوانی و حافظپژوهی تشکیل میشده است. کمی جلوتر در همان راهرو یک درب دیگر به یک اتاق دیگر هم باز میشد. در انتهای راهرو از سمت چپ وارد حیاط بزرگی میشویم؛ با درختانی تنومند و بزرگ و گلهایی در باغچه که با نایلونی دورشان در برابر سرما محافظت شده بودند. در قسمت شمالی حیاط، ساختمان اصلی و شاه نشین (مهمانخانه)، که بزرگترین اتاق منزل است؛ قرار دارد با ارسیهای رنگارنگ و قدیمی بلند. در سمت راست ساختمان یکی از اتاقهایی قرار دارد که از پشت پنجرههای رو به حیاطش مشخص است که گلخانهای ست برای گلهایی که در فصلهای گرمتر زینتبخش حیاط خانه هستند. از دو طرف اتاق اصلی خانه دو ردیف پله به اتاقکهای کوچکی میرسد که هرکدام با چند در به فضاهای دیگر مرتبط میشوند. از ورودی سمت چپ ساختمان، به اتاقکی که یک درب در روبرو و یک درب به همان مهمانخانه دارای ارسی بلند 9 چشمه [پنجره] دارد؛ وارد میشویم. درب روبرویی به دو اتاق تودرتو راه دارد که کتابخانهای که آنجاست نشان میدهد این اتاق محلی برای مطالعه بوده. اتاق دورتر دری برای خروج به راهروی اصلی خانه هم دارد. به سالن اصلی میرویم. همانکه با چندین ارسی چوبی با شیشههای رنگارنگی که از سقف بلندش تا پایین کشیده شده است، اتاق اصلی و مهمانخانه است. این اتاق بزرگ دارای گچبریهای رنگارنگ و آیینههای مواجی ست که نشان از قدمت آن آیینهها دارد. یک شومینه بزرگ در قسمت بالای اتاق هست. فرشهای لاکی دستبافتی که گرمای محیط را زیاد کردهاند. اتاق همچنین مزین است به چراغهای لالهای و شمعدانهای شیشهای و کاسهبشقابهای قدیمی که روی طاقچهها چیده شدهاند. یک منبر دو پلهای با چوب تیرهرنگ هم در گوشه اتاق قرار دارد که از ظاهرش معلوم است قدیمی ست و گویای ادامه سنت روضه خوانی در ماه محرم در این خانه است که البته برگزاری آن به سالیان طولانی گذشته باز می گردد. زرآبادیها، خاندانی اصیل در قزوین حضرتیها در حالی که شرکتکنندگان در برنامه قزوینگردی ـ که حالا سیده حمیده زرآبادی نماینده مردم قزوین در مجلس نیز به جمع ما اضافه شده ـ در مهمانخانه نشستهاند؛ در مورد خاندان زرآبادی میگوید: در جریان فتنه افغان حدودا سال 1137 به بعد مرحوم سیدمیرفاضل جد اعلا خاندان زرآبادی پس از 400 سال اقامت در قزوین، از قزوین به روستای زرآباد در الموت کوچ میکنند و در آنجا مستقر میشود. به گفته او، هرچند مرحوم میرفاضل در سال 1190 و در دوره زندیه از دنیا میرود، فرزندان او مدتی پس از فوت پدر، به قزوین بازمیگردند. مدیرکل میراث فرهنگی استان اضافه میگوید که حاجآقا ضیا حجازی و مرحوم آقا سیدجلیل این مورد را نزد وی تایید کردهاند. حضرتیها در مورد خاندان زرآبادی که چندین نسل پیاپی عالم دینی و روحانی بودهاند؛ اینطور میگوید: آیتا... حاج سیدموسی زرآبادی با آن عقبه علمی محضر استادان فراوانی را درک کردند که در شکلگیری اخلاقی و علمی ایشان بسیار موثر بوده. مرحوم ملاعلیاکبرایزدی که از اساتید به نام و علمای برجسته بودند؛ اکنون در آرامگاهی دریکی از حجرههای طاق نمای امامزاده حسین آرامگرفتهاند. هرچند که اخیرا اداره اوقاف این حجره را به حجره پاسخگویی به سوالات شرعی تبدیل کرده است و یک شیشه سکوریت نامتناسب هم به آن اضافه کرده است. وی ادامه میدهد: مرحوم آقا سیدموسی از شاگردان میرزا محمد باغبانباشی بودند که خود از شاگردان آخوندخراسانی از اساتید به نام فقه و اصول دوران بودند. و روایاتی از علم ایشان هست که شهرت و استدلال ایشان نزد اساتید نجف هم شناختهشده بود. شیخفضلا... نوری از دیگر اساتید او بوده است. همچنین میرزاحسنکرمانشاهی و میرزاابوالحسن جلوه از اساتید حکمت او بودند. این پژوهشگر قزوین شناس تصریح میکند: عجیب و جالب اینکه علیرغم اینکه شیخ فضلا... نوری استاد ایشان و مخالف مشروطه بودند؛ اما از مرحوم آقاسیدمیرزا رسالهای در تایید مشروطه و مخالفت با استبداد موجود هست. حضرتیها ادامه میدهد: سید موسی زرآبادی در طول عمر پربار خود شاگردان فراوانی را تربیت میکنند. بزرگانی چون مرحوم آقاشیخ مجتبی قزوینی که شوهر خواهر ایشان هم بودهاند. مرحوم حاج علیاکبر الهیان که از بزرگان و افراد معروف اهل نظر بودند و ایشان استاد سیدجلیل زرآبادی هم بودند. مرحوم حاج علیاصغر وحدتی شکرآبی هم از شاگردان ایشان بودند. و عده بسیار دیگری از بزرگان که محضر ایشان را درک کردند و این سلسله جلیله نقش بسزایی در نشر معارف در قزوین داشتند. او اضافه میکنند همچنین مرحوم حاج سید جلیل آقا زرآبادی از شاگردان آیتا... تلاتری بودند که از علمای بزرگ این منطقه هستند. و همینطور از شاگردان آیتا... روجردی و مرحوم علامه طباطبائی. 7 سال نزد ایشان حکمت خواندند و سالهای متمادی از شاگردان امام-خمینی بودند. و همینطور با مرحوم آقامصطفی خمینی هم مباحثه بودند. هرچند خودشان میفرمایند برای اینکه وارد بازیهای طلبگی نشوم زمانی که به قم رفتم در مدرسهای اقامت نکردم و منزلی را جداگانه اجاره کردم تا سرگرم رفتوآمدها و بازیهای مرسوم نشوم و صرفا درس بخوانم. و با توجه به شرایط زمان، طلابی که از مدرسه درمیآمدند؛ درنهایت عسرت و محرومیت از امکانات حداقلی مدرسه، درس میخواندند و ایشان از آن اندک هم چشمپوشی کردند و جداگانه محضر یکی دیگر از بزرگان آن دوره مرحوم شاهرودی را درک کردند. مراجع ثلاث را هم نزد مرحوم خوانساری و حجت گذراندند. فرزند دانشمند ایشان مرحوم سیدجواد هم از دانشمندان ممتاز و بیادعای قزوین بودند. بخصوص در قواعد رجالی برترین بودند. مدیرکل میراث فرهنگی از ارتباط مستمر با ایشان میگوید و ویژگیهای اخلاقی بسیار متواضعانه و بیادعای ایشان را برمیشمرد. به نظر او مرحوم سیدجواد زرآبادی حافظه ابرکامپیوتری داشتند و بسیار عالم و واقف به کتب تاریخی دینی بودند. حضرتیها همچنین تاکید میکند: خوشحالیم از اینکه این شجره طیبه همچنان در عصر حاضر هم پرثمر است و نوادگان این خاندان هم اینک در عرصه سیاست نقش دارند. پس از گذراندن نیم روز پائیزی همراه با شهروندان فرهیخته و فرهنگ دوست، با پذیرایی ساده و گرم خاندان زرآبادی و عکس یادگاری که در این محل گرفتیم و با خداحافظی از زرآبادی ها از خانه آنها – که برای نخستین بار و در برنامه انجمن عالی قاپو به روی یک گروه علاقه مند به قزوین گشوده شد ـ خداحافظی کردیم. در حالی که من ماندم و این پرسش، که بسیاری از آنچه در این قزوین گردی و توسط مدیرکل میراث فرهنگی استان مطرح شد؛ از نگاه و توجه بسیاری از مردم قزوین به ویژه نسل های تازه دور مانده است. قزوین پیشینهای کهن در عرصه تاریخ و فرهنگ دارد و خاندانهای اصیل این شهر، ستونهای استوار این خمیه برافراشتهاند و چگونه میشود که راز و رمز ماندگاری قزوین را نشناخت و از هر کنار آثار تاریخی این شهر که هر یک هزار و یک حکایت ناگفته در دل ِخود دارند؛ به سادگی عبور کرد!